بچه های من

امن یجیب ...

بس که این دعا رو خوندم آیشنم یادش گرفته هر کلمه رو می گم کلمه بعدیشو میگه... دیروز می گفت مامان گریه نکن من که گفتم ماما مهین میاد...
24 تير 1392

آیشن وگریه های من

همیشه وقتی آیشن گریه می کنه عسل و بهار وامیرمحمد براش میخونن الکی الکی...و اونم گریه یادش می رفت چند روز پیش من تو آشپزخونه طبق معمول برا مامانم گریه می کرم که آیشن اومد و شروع کرد الکی الکی...
24 تير 1392

بیماری مامامهین

سلام امروز 25تیرماهه ومن طبق معمول چندین روز گذشته اصلا حالم خوب نیست حوصله ندارم...نمی دونم از کی بنویسم... بگم مامان گلم اردیبهشت بیمارستان قلب بستری بوده و من نفهمیدم یا دفعه دوم که بخش ریه بستریش کردن و من اتفاقی فهمیدم ورفتم ارومیه امان از ازین دکترای بیسواد که اسم خودشونو گذاشتن متخصص فوق تخصص...با جون مریضا بازی می کنن خدا ازشون نگذره تو این ماه مبارک یک هفته که بخش ریه بستریش کردن و حالش در ظاهر خوب شد مرخصش کردن و ماا هم یه کادوی خوب گرفتیم ورفتیم تشکر از دکترش و....که دوباره حالش بد شد و دکتر دوم گفت مشکل از قلبشه نه از ریه ومن بدشانس هم تو این فاصله برگشتم خونه خودم غربت لعنتی اداره لعنتی تر با یه عده آدم نفهم تر که نمیتون...
24 تير 1392

اولین روز کلاس رفتن آیشن

دیروز امیر محمد و آیشن رفتن  کانون البته آیشن دیرتر رفت چون هنوز کوچکه فقط برا کلاس اسم نوشته قربونش بشم اونقدر تو کلاس سفالگری بامزه بود از همه کوچکتر فقط سرش بالای میز بود بعد از کلاس هم با دستهای تمیز اومد بیرون خودش دستاشو هم شسته بود تمیز تمیز تو کلاس هم یه قارچ ساخته بود بهتر از امیر محمد(نقل از امیر محمد)
29 خرداد 1392

بدون عنوان

آیشن به چشم می گه چمش به شلوار می گه بلوار اونروز به آقاجونش گفته آقاجون برو از اتاق بیرون می خوام بلوارمو عوض کنم...  
27 خرداد 1392

بدون عنوان

راستی دوستای خوبم من چون تازه کارم خیلی خوشحال میشم راهنماییم کنین شماها چی می نویسین که بازدید کننده دارین ممنونتونم... ...
26 خرداد 1392

شروع

اول دفتر به نام حی توانا    کوچولوهای من امروز روز اول ایجاد این وبلاگه.حیف که دیر شد اما خوشحالم که شد وامیدوارم که بتونم ادامه بدم. و اما بچه های من: امیرمحمد متولد 1384/08/18 آیشن  متولد  1389/06/13 خدارو شکر می کنم که تو دیار غربت شمارو دارم  و البته باباعباس ومامان طلعت وآقاجون وعمه فاطی و... راستی انگار زیادم غریب نیستم فقط دورم از مامان مهین وآقاجون رضا وخاله نسرین وخاله شعله والبته دایی بهزاد با تمام عزیزان دیگه که کاش پیششون بودم اما حالا که نیستم آرزوی سلامتی دارم براشون...
26 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بچه های من می باشد